بازدید امروز : 114
بازدید دیروز : 1
بزرگترین رویای زندگیت چیه؟ چقدر بهش فکر میکنی؟ اصلا رویایی تو زندگیت داری یا نه با واقعیات روزمره زندگی میکنی؟
چقدر رویاهات دستیافتنین؟ چقدر با شخصیتت تطبیق دارن؟ چقدر برای رسیدن بهشون تلاش میکنی؟ وچقدر...
صدتا سوال دیگه از این دست میشه پرسید. اما از همه مهمتر اینه که اغلب ما ها بیشتر از اونی که برای رسیدن به رویاهامون تلاش کنیم فقط بهشون فکر میکنیم. مثل خود من که سالهای زیادی از عمر کممو همین جوری به هدر دادم.
اینکه چرا بیشتر از تلاش برای رسیدن به آرزوهامون ، با خیالشون زندگی میکنیم و از فکر کردن بهشون لذت میبریم دلایل زیادی میتونه داشته باشه که برای هر فرد و هر شخصیتی تا حدودی متفاوته. یعنی ریشه توی شخصیت اون آدم داره.
اما یه سری کلیات وجود داره که توی اغلب آدما میشه دیدشون.
اول ببینیم رویای هرکس معمولا چه چیزیه. معمولا هرکسی تو رویاهاش به ایدهآلهای زندگیش فکر میکنه. به چیزایی که به نظرش بهترینها میان. یعنی تو هر زمینهای اون چیزی میشه رویای فرد که بالاترین حد زمینه مورد علاقشه. حالا اینکه این زمینه چیه و اون بالاترین حد کجاست بستگی به شخصیت خودش داره.
تو یه مورد دیگه هم میشه که کسی یا چیزی یا موقعیتی رویای آدم بشه. اونم چزیه که آدم توش نقص داره. از مثالهای تابلو و دم دستی مثل رویای پرواز بگیر تا چیزای دیگهای که هرکدوممون توی زندگی باهاش درگیریم. مثلا کسی که مدام بخاطر عدم موفقیت تو کاراش سرزنش میشه ، میتونه رویاش این باشه که یه مدیر موفق بشه و امثال این.
خب حالا چرا این چیزا رویا میشن؟ چون در حال حاضر و با شرایط موجود دور از دسترس به نظر میرسن. افراد با رویاهاشون دو جور برخورد میکنن یا اونو به هدف تبدیل میکنن و برای رسیدن بهش تلاش میکنن ( که این دسته از آدما گروه اقلیت موفق رو تشکیل میدن) و یا اینکه فقط با تصور خودشون تو وضعیت مطلوب( رویاشون) به یه جور حس لذت و ارضای درونی میرسن(این دسته اکثریت همیشه آرزومند ناموفق رو تشکیل میدن).
پس هیچ کس برای رسیدن به رویاهاش بیانگیزه نیست. ولی واقعن چرا اکثریت مردم هیچوقت به رویاهاشون دست پیدا نمیکنن؟ من چند تا عامل به نظرم میرسه:
یکی عدم اعتماد به نفسه . اغلب آدما اونقدر رویاهاشونو دور و بزرگ میبینن که فکر میکنن در توانشون نیست که یه روزی به اون دست پیدا کنن.(البته همه بحث ما در مورد رویاهای منطقیه نه افکار بچگانه)
علت بعدی عدم شجاعت. اغلب ما شجاعت جنگیدن برای رسیدن به رویاهامونو نداریم و چون اونا رو دور از دسترس میدونیم ، بسته به اندازه ظرفیتمون جلوی یکی از مشکلات کم میاریم و ترجیح میدیم با همون خیال لذت ببریم.
مسأله دیگه عدم خودپذیریه. گاهی ما در حق خودمون بیشتر از هرکس دیگهای ظلم میکنیم و با خودمون بدتر از هرکس دیگهای رفتار میکنیم. حاضریم اشتباهات تمام اطرافیانمون رو بپذیریم و از گناهشون بگذیریم، اما لحظهای خودمونو بخاطر اشتباهاتمون نمیبخشیم. باید قبول کنیم که ماهم آدمیم و ممکنه اشتباه کنیم. چیزی که هست باید از این اشتباهات درس گرفت و به حداقل رسوندشون و نگذاشت تکرار بشن. اگه این اتفاق نیفته همیشه ناامید میمونیم و نمیتونیم هیچ تحولی ایجاد کنیم.
مشکل بعدی هدفمند زندگی نکردنه . وقتی گترهای و باری بهر جهت زندگی کنیم و منتظر اتفاقات روزمره باشیم هیچ وقت رویاهامون رو تبدیل به هدف نمی کنیم تا برای رسیدن بهش زحمتی بکشیم.
مسأله بعدی عدم برنامه ریزیه . که همه توش استادیم.
ولی از یک نکته مهم غافل نشیم. برای اینکه یه روز به رویاهامون برسیم باید اول یه لحظههایی از زندگیمونو با رویاهامون بگذرونیم و از تصور خودمون تو لحظه رسیدن به اون رویا لذت ببریم. این انگیزه حرکتمون میشه . اما خطرناکه اگر تمام لحظههایی که باید صرف برنامهریزی و تلاش برای رسیدن به اهدافمون کنیم تو رویا هدر بدیم....
لینک دوستان
آوای آشنا
اشتراک